مقدمه
معمولاً اینطور گفته شده که هدف در بخش خصوصی، کسب سود بیشتر است. بههمینخاطر، موفقیت یک کسبوکار را بر اساس میزان سودش میسنجیم، اما همیشه اینطور نبوده است. در سال ۱۹۹۹ میلادی، مدیرعامل چیپتیکت[۱]، برای دفاع از ارزش پایین شرکت گفت: «ما در اینجا یک سیاست مشخص داریم: باید پول دربیاوریم! و البته که این به ارزش شرکت ضربه میزند.» در آن دوران، بر خلاف همیشه، پول درآوردن مانعی برای بزرگ شدن یک شرکت بهحساب میآمد! شاید این حرفها امروز کمی عجیب بهنظر برسند اما نه در سالهای آغازین قرن بیستویکم.
بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰، شاخص بازار نزدک[۲] ۴۰۰ درصد رشد کرد. همچنین نسبت P/E[3] در آن با رسیدن به عدد ۲۰۰، رکورد بازار ژاپن در سالهای منتهی به ۱۹۹۱ که حباب بزرگی در بازار شکل گرفته بود را با اختلاف چشمگیر ۱۲۰ واحدی شکست.[۴] بسیاری از ابرشرکتهای امروز، در همین سالها برای اولین بار عرضه اولیه شدند و سود شگفتانگیزی برای سهامداران خود به ارمغان آوردند. بهعنوان مثال، ارزش سهام یاهو از زمان عرضه اولیه تا حدوداً سی ماه بعد، ۴۶ برابر شد که یک پدیده بیسابقه بود. بیش از ۵۰ هزار شرکت با هدف تجاری کردن اینترنت در این بازه تأسیس شدند که سرمایهای ۲۵۶ میلیارد دلاری از سوی شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر[۵] از آنها حمایت میکرد.[۶] فقط همین آمارها هم به ما نشان میدهند که اتفاق عجیب و احتمالاً غیرمعقولی در حال رخ دادن است. برای اینکه متوجه شویم ماجرا از چه قرار است، باید از کمی عقبتر به ماجرا نگاه کنیم.
چرایی: مقدمات شکلگیری حباب
الف) تقاضای بالا در نتیجه جمعیت بالا
در ذهن ما «دهه شصتیها» یک مختصات مشخصی دارند. نسلی پرشمار نسبت به بقیه که سن آنها به هر پدیدهای که برسد، به دلیل جمعیت بیشازحد و نامتعارفشان موجب چالش میشوند. دهه هفتاد کشور با کمبود معلم و مدرسه مواجه شد چون دهه شصتیها به سن مدرسه رسیده بودند و در دهه هشتاد و نود چالش بیکاری و در پی آن مجرد بودن بالا گرفت، باز چون دهه شصتیها به این موقف رسیده بودند.
در آمریکا هم نسلی مشابه دهه شصتیهای ما وجود دارد. متولدین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴، نسل پرنوزاد[۷] نامیده میشوند. در این بازه، حدود ۷۶ میلیون آمریکایی متولد شدهاند که نسبت به قبل و بعد، یک افزایش چشمگیر محسوب میشود.
نمودار ۱– نرخ تولد آمریکا (هزارنفر به جمعیت) بخش قرمز شده، مربوط به نسل پرنوزاد است.[۸]
در اواخر قرن بیستم، این نسل چهل سالگی خود را پشتسر گذاشته و کمکم به فکر دوران بازنشستگی خود است. این یعنی باید آماده جاری شدن یک حجم عظیم از نقدینگی به بازارهای سرمایه و صندوقهای بازنشستگی باشیم؛ مخصوصاً که این نسل در دوران اوج آمریکا زندگی کرده و احتمالاً مقدار قابلتوجهی ثروت برای دوران بازنشستگی خود ذخیره کرده است.
ب) فراگیری فناوری جدید
از طرف دیگر، پیشرفتهای فناورانه، نوید سبک زندگی جدید و به تبع آن، نسل جدیدی از کسبوکارها را به ما میدهند. تا سال ۱۹۹۰ فقط ۱۵ درصد خانههای آمریکا رایانه داشتند، اما تا پایان ۱۹۹۷ این رقم به ۳۵ درصد میرسد. رایانه از یک کالای تخصصی و یا لوکس، کمکم به ضروریات زندگی تبدیل میشود.
ج) شکلگیری مرورگرها
اما مهمتر از پیشرفت سختافزاری، تولیدات نرمافزاری جدید است. سال ۱۹۹۳، اولین مرورگر جهان[۹] یعنی موزاییک منتشر شد. دسترسی مردم به مرورگر و به دنبال آن ورود به وب جهانی[۱۰] یک نقطه عطف در تاریخ فناوری است. حالا همهچیز برای شکل گرفتن کسبوکارهای برخط فراهم است.
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان همینجا از ابتدا تا انتهای حباب داتکام را حدس زد. نسل پرجمعیت آمریکا، با جیبهایی پر از پول به دوران بازنشستگی خود نزدیک شده و دنبال فرصت مناسبی برای سرمایهگذاری میگردد. در همین حین، دسترسی عمومی به اینترنت بسیار راحت شده تا شکلگیری کسبوکارهای آنلاین آسانتر از همیشه باشد. خلاقیت عدهای، این امر را محقق کرده و روزبهروز به شرکتهایی که سعی میکنند با یک الگوی کسبوکار ساده در اینترنت چیزی بفروشند یا خدمتی ارائه دهند، افزایش مییابد. مردم، این کسبوکارها را گوگل و مایکروسافت آینده میپندارند و داراییهای خود را بیحسابوکتاب صرف خرید سهامیشان میکنند. با استقبال کمنظیر مردم و شرکتهای سرمایهگذاری از این استارتآپها، هر جوان تازه فارغالتحصیل شدهای، رؤیای راه انداختن یک کسبوکار آنلاین را در سر میپروراند. در سال ۱۹۹۵، مجموعاً ۳۷۶ طرحنامه برای راهاندازی استارتآپ به دست شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر رسید، اما این رقم تا پایان ۲۰۰۰، به چیزی حدود ۱۲۰۰۰ رسید.
اما چرا این صرفاً یک حباب بود؟ چرا اوایل سال ۲۰۰۰، بعد از ۵ سال رشد بیوقفه، ارزش سهام این شرکتها نزولی شد تا جایی که بسیاری ورشکسته شدند؟
نمودار ۲ – شاخص بازار Nasdaq
چگونگی: آنچه در این سالها گذشت
اولین شرکتی که در این بازه عرضه اولیه شگفتانگیزی داشت، نتاسکیپ بود؛ مالک مرورگر موزاییک که پیشتر به آن اشاره شد. ارزشگذاری این شرکت در روز عرضه اولیه به ۲٫۷ میلیارد دلار رسید و یک ثروت باورنکردنی را برای همبنیانگذارانش به ارمغان آورد. همانطور که اشاره شد ، مردم آمریکا منتظر گوگلهای جدید بودند و نتاسکیپ واقعاً شانس تبدیلشدن به آن را داشت. این عرضه اولیه شگفتانگیز و مواردی که در پی آن آمدند، بسیاری از توجهها را به خود جلب کرد. در حقیقت، این موضوع برای سه گروه اهمیت داشت:
- مردمی که قصد سرمایهگذاری داشتند
- کارآفرینان و جوانان رؤیاپردازی که میخواستند، دنیا را عوض کنند (و البته میلیاردر شوند!)
- شرکتهای سرمایهگذاری
بر این اساس، میتوان گفت این ماجرا شروعی بسیار خوب با آیندهای روشن داشته است. اگر واقعاً با هدایت درست سرمایهها، کارآفرینان چند ابرشرکت جدید برای آمریکا به ارمغان میآوردند، یک فصل جدیدی در تاریخ اقتصاد آمریکا باز میشد؛ اما سودجوییها و کوتهبینیهای هر سه گروه، این قطار را از ریل خود خارج کرد.
بهمرورزمان، این جریان به یک بازی ساختگی تبدیل شد. در اواخر دوران حباب، هر کسی با یک ایده سطحی و الگوی کسبوکار ضعیف که واقعاً سود ده نبود، سراغ سرمایهگذارها میرفت. آنها هم در طرف مقابل، به دنبال چنین آدمهایی بودند تا روی ایدهشان سرمایهگذاری کنند. برای چه؟ چون امیدوار بودند یک ابرشرکت بشود؟ نه. این موضوع درباره اکثر این شرکتها از همان ابتدا منتفی بود. ماجرا این بود که مردم وارد یک فرآیند سرمایهگذاری متأثر از جو شده بودند. بدون اینکه درباره استارتآپ جدید و مدل کسبوکار آن و اصلاً امکان سود ده بودن آن تحقیق کنند، در عرضه اولیه، سهامش را با هر قیمتی میخریدند. تجربه سالهای قبل نشان داده بود شرکتهای نوپایی که در زمینه کسبوکارهای اینترنتی فعالیت دارند، بهزودی ارزش سهامشان چند برابر خواهد شد. این موضوع، به پدیده ارزشگذاری غیرواقعی منتهی شد؛ یعنی قیمت سهام شرکت و در پی آن ارزشگذاریاش، هیچ نسبتی با داراییها و احتمال سودآوری آن در آینده نداشت.
مردم اما خبر نداشتند که در آن طرف ماجرا، استیو جابزهایی با آرزوی تغییر جهان ننشستهاند، بلکه صرفاً افرادی هستند که نزدیک شدن به ترکیدن حباب را پیشبینی میکنند. آنها شرکتی را با یک ایده ساده و بدون الگوی کسبوکار ویژهای راهاندازی میکنند. سپس، به کمک سرمایه شرکتهای خطرپذیر کلی تبلیغ میکنند تا نرخ رشد فروششان صعودی بشود (درحالیکه کاملاً زیانده هستند). این کار، یک عرضه اولیه قدرتمند را بهدنبال خواهد داشت؛ اما چیزی از عرضه اولیه نمیگذرد که بنیانگذاران شرکت نوپا، سهام خود را میفروشند و میلیونر میشوند. آنها میدانند که این حباب بهزودی خواهد ترکید؛ لذا سعی میکنند تا این پنجره باز است از آن عبور کنند. بهمحض اینکه بسته شود، معلوم نیست چه بلایی بر سر بازماندگان خواهد آمد!
این جریان، تبعات جالبی به همراه داشت. همانطور که در مقدمه اشاره شد، در این سالها زیانده بودن به یک مؤلفه مهم برای ارزشگذاری شرکتها تبدیل میشود؛ هرچه زیاندهتر، ارزش آن بالاتر! در مواردی، بهطور کاملاً مشخص با انتشار اخبار زیانده بودن شرکتی، ارزش سهام آن افزایش پیدا کرده. چرا؟ چون مردم اینطور ادراک میکنند که این شرکت، حتماً در حال سرمایهگذاری اساسی برای شکست دیگر رقبا است و احتمالاً با این حجم از زیان، بهزودی تمام بازار را تصاحب خواهد کرد. بعدازآن است که دیگر هیچکس جلودارش نیست. مردم عمیقاً دوست داشتند مالک بخشی از شرکتی بشوند که آینده بازار را تغییر میدهد. انحصار، مهمترین عامل تبدیلشدن به یک ابرشرکت بود. شرکتها سخت برای رسیدن به آن تلاش میکردند و مردم هم سخت به دنبال یک انحصارطلب میگشتند.
در تعامل این سه گروه (مردم، کارآفرینان و سرمایهگذاران) دو بازیگر مهم دیگر در پیش رفت این جریان نقشآفرینی کردند:
الف) رسانهها
توجه کنید که در این زمان، سکوهای آنلاین به فراگیری امروز نبودند و رسانه غالب، تلویزیون بوده است. شبکه CNBC News که بهطور تخصصی به جریانهای اقتصادی و مالی میپردازد، در این سالها منجی مردم میشود. مردم احساس میکردند این شبکه دموکراسی را به آنها هدیه میدهد؛ چون به کمک آن و سهام شرکتهایی که تبلیغ میکرد، میتوانستند مثل یک معاملهگر حرفهای سرمایهگذاری کنند. چه بسیار تحلیلگران و روزنامهنگارانی که در این جریان به شهرت رسیدند. این رسانهها، مرتباً اخبار مربوط به بازار را داغ نگه میداشتند. چه مزیتی برای آنها داشت؟ در این پنج سال، بهطور متوسط سالانه ۱٫۹ میلیارد دلار توسط شرکتهای دات کامی برای تبلیغات در تلویزیون هزینه میشد. اگر بازار شرکتهای داتکامی میخوابید، پولی هم برای تبلیغات خرج نمیشد.
ب) سایتهای تریدینگ[۱۱]
بازیگر مهم دیگر، پدیده جدید خرید سهام بهصورت آنلاین بود. پیشازاین خرید بهصورت حضوری یا تلفنی با کارگزاریها صورت میگرفت؛ اما پس از شکلگیری سایتهای تریدینگ، همینکه فرد تبلیغ یک سهام را در سیانبیسی (CNBC) میدید، پشت رایانهاش مینشست و سهامش را میخرید. این سهولت در خریدوفروش سهام هم در شکل گرفتن بازار مؤثر بود.
بعدازاین توصیفات نباید تصور شود که هیچ استارتآپ خوبی در این دوران شکل نگرفت. بسیاری از شرکتها موفق شدند با بلندپروازی و حسن مدیریت و یا هر چیز دیگری، بحران را پشت سر بگذارند تا امروز در تمام جهان شناخته شده باشند. آمازون و توییتر نمونههای برجسته این گروه هستند.
اما این حباب چگونه منفجر شد؟ چه کسانی از این حباب سود بردند و چه کسانی زیان؟ آیا امروز هم باید نگران شکلگیری چنین حبابهایی باشیم؟ در قسمت دوم یادداشت این موارد مورد بررسی خواهند گرفت.
:پینوشتها
[۱] CheapTickets: یک شرکت فروش آنلاین بلیط هواپیما
[۲] NASDAQ: یکی از بازارهای سهام آمریکا که به فعالیت در عرصه کسبوکارهای دیجیتال شهرت دارد.
[۳] Price/erning: نسبت قیمت به درآمد. بزرگی بیش از حد این نسبت، نشاندهنده غیرواقعی و بیش از حد بالا بودن قیمت سهام است.
[۴] https://yhoo.it/3Id51lm
[۵] Venture Capital یا VCs
[۶] http://papers.ssrn.com/abstract=825687
[۷] Baby Boomers
[۸] “Vital Statistics of the United States: 1980–۲۰۰۳”. Table 1-1. Live births, birth rates, and fertility rates, by race: United States, 1909–۲۰۰۳٫
[۹] منظور اولین مرورگری که بهطور گسترده توسط عموم مردم مورد استفاده قرار گرفته است.
[۱۰] World Wide Web
[۱۱] Tradin
منابع:
- McCullough, Brian (2018), How the internet happened: from netscape to iPhone
- https://en.wikipedia.org/wiki/Dot-com_bubble
- Brent Goldfarb, Michael Pfarrer, and David Kirsch, “Searching for Ghosts: Business Survival, Unmeasured Entrepreneurial Activity and Private Equity Investment in the Dot-com Era”(working paper RHS-06-027, Social Science Research Network, Rochester, SSRN-id929845,2005, accessed March 26, 2017; downloadable at http://papers.ssrn.com/abstract=825687).
- https://yhoo.it/3Id51lm