تاملی در مفهوم «عامه» به مثابه شهروندان یا عبادالله
-
عامه کیست؟
در دانشگاه های ایران، رشتهای وجود دارد به نام مدیریت دولتی (public management) که در دنیا معمولا با عنوان اداره امور عمومی (public administration) شناخته میشود. اولین سوالی که در مواجهه با این رشته به ذهن میرسد این است: «این عموم یا public که قرار است امورشان توسط این علم اداره شود دقیقا چه کسانی هستند؟» شاید پاسخ سوال خیلی روشن باشد و بگویید «هرکسی که در جامعه است، عضوی از این عموم است». این پاسخ اشتباه نیست اما مقصود ما از طرح کردنِ سوال، یعنی «کیستیِ عموم» را محقق نمیکند. اداره امور عمومی، وقتی محقق میشود که ما به درستی بدانیم این عموم چه نیازهایی دارد؟ با چه مسائلی درگیر است و مهم تر اینکه اصلیترین مسئلهاش چیست؟ کدام را باید در اولویت قرار داد؟ چگونه یکی را انتخاب و دیگری را کنار بگذاریم؟ به هر حال ما زمان و منابع محدودی داریم. برای پاسخ دادن به این سوالات، ناچاریم تعریفی از این عموم ارائه بدهیم.
در ادبیات متعارف اداره امور عمومی و علوم سیاسی ، پنج نگاه به عامه طرح شده است: ۱- دیدگاه پلورالیسم : عامه یعنی گروه های ذینفع، ۲- دیدگاه انتخاب عمومی : عامه یعنی مصرف کننده، ۳- دیدگاه قانون گذاری : عامه یعنی نمایندگان منتخب،۴- دیدگاه شخصی و خصوصی : عامه یعنی مشتری، ۵- دیدگاه مدیریت دولتی : عامه یعنی شهروند.
از میان دیدگاه های مطرح شده، دیدگاه مدیریت دولتی یعنی عامه به مثابه شهروندان موضوع اصلی یادداشت پیش رو است که اخیرا در کشور ما مطرح شده و عده ای به اشتباه این دیدگاه را رویکردی اسلامی تلقی می کنند. این یادداشت در صدد است ضمن طرح و نقد این دیدگاه، به تفاوت های اصلی آن با دیدگاه مکتب اسلام اشاره کند.
-
دیدگاه مدیریت دولتی : عامه یعنی شهروند
بر اساس این دیدگاه، حکومت باید در پی «آگاه» و «فعال» کردن شهروندان خود باشد. شهروندانی که نسبت به حقوقی که در قانون اساسی برای آنها تعریف شده است آگاه اند و طبق موازین آن، اقدام به احقاق منافع عامه (و نه منافع شخصی خودشان) میکنند. یعنی دیگر سوال «چگونه بدانیم چه چیزی برای عامه مناسبتر است؟» بی پاسخ نمیماند. چرا که جامعه پر میشود از شهروندان مسئولیت پذیر و آگاهی که برای مطالبه حقوق عموم جامعه به پا میخیزند. نتیجه قطعی این اتفاق، دموکراسی قوی خواهد بود؛ چراکه دیگر این مردم هستند که بر خود حکومت میکنند.
به نظر میرسد که حضرت امام خمینی رحمه الله نیز، چنین اندیشه ای داشتند. چرا که تاکید داشتند در انقلاب مان نباید به سمت خشونت و کشتار برویم. اینکه پهلوی را به هر وسیلهای به زیر بکشیم، برای ما ارزشمند نیست. چرا که ما خواهان اسلامی شدن جامعهایم. اگر پهلوی برود و طاغوت دیگری روی کار بیاید چه فایدهای دارد؟ پس باید به مردم آگاهی داد. باید اسلام راستین را به آنها شناساند و شور حرکت را در آنها برانگیخت. اینگونه بار حرکت بر دوش خود مردم خواهد افتاد و ما میتوانیم امیدوار باشیم که نظامی که بعد از این طاغوت روی کار میآید، به سمت اسلامی شدن حرکت کند. حتی در سخنان رهبر معظم انقلاب نیز، تصدیق این ایده دیده میشود و میتوان آن را برداشت درستی از دیدگاه اسلام به حکومت دانست. اما متاسفانه مساله به این سادگی ها نیست و باید دقت بیشتری به خرج داد. بگذارید با بررسی چند سوال تفاوت های جدی میان دیدگاه شهروندی و دیدگاه اسلام را آشکار کنم.
- وقتی میگوییم باید به مردم آگاهی داد، منظور چه نوع آگاهی است؟ باید به چه منبعی رجوع کرد؟ آن چه آگاهی ای است که شهروندان را فعال میکند؟
- آیا نتیجه آگاه و قدرتمند شدن مردم، الزاما ضعیف شدن حکومت و دولت است؟
- چه کسی باید این آگاهی را به مردم بدهد؟ به نظر میآید این جزء وظایف حکومت است. اما از کجا معلوم حکومت این آگاه سازی را در راستای منافع خود و مستحکم کردن پایههای خود انجام ندهد؟ در این صورت، مردمی که فعال شدهاند و به خیال خودشان در حال تلاش برای زنده کردن حقوق عامه هستند، در حقیقت برای سود بیشتر قشرِ خاصِ دولتی کنشگری میکنند.
با بررسی این سوالات و مهم تر از آن جریان هایی که در دهه های اخیر، سعی بر تقویت جریان «عامه به مثابه شهروند» را داشتهاند، میتوان تفاوت دیدگاه اسلام و این رویکرد را متوجه شد.
-
دو تفاوت کلیدی
در اسلام وقتی حرف از آگاهی زده میشود، منظور و محوریت آن مشخص است. منابع اصلی آن، قرآن و سنت است و هدف آموزه هایش، تشکیل حکومت اسلامی و در پی آن تمدن نوین اسلامی، برای رساندن ندای حق به گوش انسانها و فراهم کردن شرایط رشد، تربیت و آزادی عموم افراد، است. اما وقتی اندیشمندان غربی از ما افزایش آگاهی عامه و فعال شدن آن ها را میخواهند مقصودشان چیست؟
در اینجا دو مسئله کلیدی وجود دارد ؛ اولا قرار نیست قدرت های جهان، به راحتی اجازه آگاه شدن مردم در جهات مختلف را به ایشان بدهند، بلکه جریان رسانه ای قوی در کانالیزه شدن آگاهی ها و جهت دهی افکار عمومی بسیار نقش آفرینی می کند و امروزه این مطلب چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و ثانیا در دهه های اخیر، اسناد و برنامههایی از طرف سازمان های جهانی به کشور های در حال توسعه پیشنهاد میشود که آرمان خود را، توسعه بخشی به کشورها و هدیه دادن دموکراسی به مردم مینامند. طرحی به نام «حکمرانی خوب» و همین سند ۲۰۳۰ معروف از این جملهاند. اینها همه ذیل طرح آگاهی بخشی به مردم و فعال کردن آنها تعریف میشوند. طبق این برنامه ها و اسناد، آگاهی بخشی به مردم برابر است با کاهش قدرت حکومت و دولت. یعنی مردم فعالیت نمیکنند مگر اینکه دولت از مواضع قدرتش کنار بکشد و آنها را به مردم بسپارد. تلقی تقویت مردم و تضعیف حاکمیت دو ملاحظه جدی با خود به همراه دارد:
- هیچ لزومی ندارد که افزایش قدرت و کنشگری مردم، کاهش قدرت و اختیار دولت را در پی داشته باشد.
- اولین چیزی که ملازم کاهش اختیار و نظارت دولت است، ورود دولت ها یا سازمان های خارجی برای تاثیر گذاری بر اذهان مردم است. یعنی شما تصور نکنید که اگر دولت از مواضع خودش کنار بکشد و کار را به گروه های مردمی بسپارد، آنها از هجمه ها و جهت دهیهای دشمنان خارجی در امان خواهند بود! چرا که از اول هم برنامه اصلی تضعیف دولت و نفوذ دشمن با پوشش فعال بودن مردم قوی مطرح بوده است.
از دیدگاه مکتب اسلام، جهت آگاهی و قوی شدن مردم، به سمت رشد و تعالی ذیل آموزه های کتاب، سنت و عقل است و مردم رشد یافته به تقویت مکتب و حکومت اسلام کمک کرده و این رابطه دو طرفه تا تحقق کامل اهداف اسلامی از جمله توحید، عدالت، حیات طیبه به دست مردم محقق می شود. همچنین تلازمی میان تقویت مردم و تضعیف حاکمیت ملی وجود ندارد و اتفاقا در نقطه مقابل دیدگاه شهروندی و دموکراسی قوی، لازمه داشتن مردمی قوی و آگاه، داشتن دولتی قوی است. همان طور که لازمه داشتن بخش خصوصی قوی، داشتن دولتی قوی است.
-
نظارت اسلامی ؛ مانعی برای انحراف افکار عمومی
اما پاسخ به سوال سوم باقی ماند. اسلام چه تدارکی برای جلوگیری از آگاهی بخشی مغرضانه با هدف تامین منافع یک قشر محدود دیده است؟ از نظر ساختاری، اسلام چگونه اجازه گمراه شدن مردم توسط حکومتِ به ظاهر اسلامی را نمیدهد؟
باید گفت که از نظر اسلام، در جریان آگاهی بخشی حکومت و کنترل آن، سه عنصر اصلی وجود دارد که همراهی اینها با هم میتواند مقصود اسلام از آگاهی بخشی عمومی را محقق کند.
- ولی فقیه
ولی فقیه، به عنوان پیشوای جامعه و کسی که وظیفه هدایت و آگاهی بخشی مردم به سمت مقاصد اسلامی را دارد، یک جایگاه تعیین کننده در موضوع رشد مردم به حساب میآید. اولین نکتهای که ما را از صحت عملکرد ولی فقیه مطمئن میکند، «تقوای» اوست. تقوا یک عامل بسیار مهم در هنگام انتخاب و تشخیص ولی فقیه است. لذا در زمان انتخاب ولی فقیه، خبرگان سخت گیری جدی دارند تا از این موضع احساس امنیت کنند. مفهوم تقوا، امری است که در مکاتب و ایدئولوژی های دیگری کمتر بدان اشاره شده است و هیچ مکتبی به غیر از مکتب اسلام، نمیتواند به خوبی توضیح دهد چگونه ممکن است یک نفر برای منافع عموم جامعه، منافع شخصی خود را با کمال میل کنار بگذارد. از طرف دیگر، ولی فقیه وظیفه اصحار را برعهده دارد. یعنی باید برای عموم جامعه منطق تصمیم گیری های خود را روشن کند و نشان دهد در تزاحمات بر چه اساسی به یک سمت گرایش پیدا کرده. این دو اقدام مهم یعنی وجود ملکه تقوا در ولی فقیه و احراز وسواسانه آن توسط خبرگان رهبری و وظیفه اصحار و روشنگری توسط ولی فقیه برای مردم اولا اینکه امکان نظارت مردم را به وجود آورده و ثانیا رشد و یادگیری مردم را با خود به همراه دارد.
- مردم
از دیدگاه اسلام جهت آگاهی بخشی و فعال شدن و جلوگیری از اموری مانند انحراف افکار عمومی توسط حکومت، مردم نیز دو وظیفه بر عهده دارند. اول آنکه مکلف هستند، آگاهی خود را از اصول و ارزش های اسلامی در مسائل اجتماعی و حکومتی و هم چنین از شرایط و اتفاقات زمانه هر چه بیشتر بالا ببرند. دیگر آنکه، مردم خود اصلی ترین قوه نظارتی بر حکومت و ولی فقیه هستند. مکتب اسلام به دلیل اینکه اصول آن مشخص و منابع آن روشن است، این امکان را فراهم میکند که همه اعضای جامعه متناسب با درک و سطح شان، بر حاکمان خود نظارت کنند. البته که عموم جامعه شایستگی بررسی جزئیات هر اتفاقی که در جامعه رخ میدهد را ندارند اما اصول کلی اسلام مشخص و روشن است و مردم توانایی تطبیق مصادیق با آنها را خواهند داشت.
- نخبگان و خبرگان
این بخش، به عنوان یک رابط بین مردم و ولی فقیه شناخته میشود و این ارتباط را استحکام میبخشد. از طرفی، انتخاب ولی فقیه با ملاک های موجود در اسلام که به یکی از آنها اشاره شد یعنی تقوا، وظیفه این گروه است که به آن نظارت ابتدایی یا بدوی می گوییم و از طرفی دیگر وظیفه نظارت استمراری بر ولی فقیه به منظور حمایت و حراست از وی در پیشبرد امور جامعه اسلامی بر دوش ایشان است. اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که در منطق اسلام باید در انتخاب ولی فقیه و نظارت ابتدایی توسط خبرگان دقت خیلی زیادی به کار گرفته شود اما در فرایند نظارت استمراری با توجه به گستردگی و پیچیدگی تصمیمات و امور مربوط به جامعه اسلامی این سطح از حساسیت کاهش یافته و نظارت، جنبه حمایت و حراست به خود می گیرد.
علاوه بر مطلب قبل که تبیین کننده دو وظیفه خبرگان نسبت به ولی فقیه است، نخبگان وظیفه تبیین و روشنگری منطق تصمیمات ولی فقیه برای عموم جامعه را نیز بر عهده دارند. طبیعتا شخص ولی فقیه توانایی و فرصت توضیح همه موارد را ندارد و این وظیفه خبرگان و نخبگان جامعه است که به این موضوع بپردازند.
-
دیدگاه اسلام ؛ عامه یعنی عبادالله
اسلام برای توصیف مردم در حکومت اسلامی از استعاره عباد الله استفاده می کند. مقام معظم رهبری این استعاره از جایگاه مردم در حکومت اسلامی را این گونه توضیح می فرمایند : در فرهنگ سیاسی و اجتماعی دو نوع تلقی از رابطه دولت و مردم وجود دارد. یکی تلقی زمامداری که همین تعبیر زمامداری هم حاکی از همان مفهوم است. انسانها زمام و مهاری دارند و این مهار در دست یک عدهای است. آنها را به هر طرفی که دلشان بخواهد ، هل می دهند یا میکشانند. ممکن است آنچه دلشان میخواهد به مصلحت یا زیان مردم باشد، تلقی دیگر این است که اگرچه مردم باید هدایت و راهنمایی بشوند و حتی در مواردی تخلفها، تعرضها، سرکشیها، طغیانها باید با قدرت و قاطعیت مقابله و مواجهه بشود؛ اما حرکت اصلی به دوش خود مردم و تابع اختیار خود مردم است. این خود مردماند که باید حرکت کنند، اگرچه به هدایت من الله یا من اولیاء الله اما خود مردم باید انتخاب کنند، اختیار کنند و بروند. تلقی اسلام از حکومت، این دومی است. آنی که ما از متون اسلامی و از شیوه حکومت اوصیاء الله میفهمیم، این دومی است. تحکم در جامعه اسلامی نیست. بار حرکت بر دوش انسانهاست، حاکم، خادم انسان هاست، حاکم هماهنگ کننده انسانهاست، مشوق انسانهاست، دورکننده دست طغیان از حرکت کلی و اصیل انسانهاست. «کلکم راع» رابطۀ حاکم و آحاد مردم رابطه چوپان و گوسفندان نیست؛ بلکه همه چوپانند، همه تصمیم گیرنده اند و اختیار کنندهاند. در جامعه اسلامی، ویژگی های اصلی انسان تقویت پیدا می کند؛ که از ویژگی های اصلی انسان، اختیار و قدرت بر انتخاب است. در این میان پیغمبران وظیفه اولی و اصلی و متنیشان، بشارت و انذار است. اگر پیغمبر شلاق به دست می گیرد یا شمشیر به دست می گیرد، برای موارد ضرورت است. وقتی که در جامعه اسلامی، مردم یک چنین وظیفهای و نقشی در حرکت کلی جامعه دارند، یعنی این مردماند که باید حرکت کنند؛ پس باید مردم بدانند، آگاهی داشته باشند، این یک شرط برای حرکت کلی جامعه است؛ دوم اینکه مردم بخواهند حرکت کنند. دو شرط اصلی برای حرکت جامعه ای که در آن مردم همه کاره هستند، وجود دارد. یک شرط آگاهی است، یک شرط خواستن، میل به راه درست، رشد، دو چیز لازم است. میتوانیم این دو چیز را در تعبیرات فرهنگ اسلامی، به علم و تقوا تعبیر کنیم. در نظام اسلامی مردم باید بفهمند و بدانند و تصمیم بگیرند و بخواهند و این احتیاج دارد به آگاه بودن مردم و احتیاج دارد به آن خواست قلبی و میل باطنی.
-
منابع
- ولایت و حکومت، مقام معظم رهبری، نشر صهبا ، سال ۱۳۹۱٫
- تئوری عامه در مدیریت دولتی: پیش شرط های تدوین تئوری عامه، حسن دانایی فرد، نشریه مطالعات مدیریت، بهبود و تحول، سال ۱۳۸۲ ، شماره ۳۷ و ۳۸٫