ظهور طبقه تحلیلگران حرفه ای خط مشی
شاید تا کنون مجموعههای زیادی در میدان انقلاب دیده باشید که در حال نگارش پایان نامه با روشهای آماری هستند. افراد زیادی هم در جامعه وجود دارند که حرفهای خوبی در حوزههای تخصصی شان میزنند اما نمیتوانند آن سخنان را به صورت علمی بیان کنند. به عبارت دیگر، برخی بر روشهای پژوهش مسلط هستند و برخی دیگر، ایده و دانش خوبی در یک حوزه-مساله دارند. همین مساله در دنیای سیاستگذاری نیز وجود دارد که در این نوشته به آن میپردازیم.
فرض کنید افرادی در کشور متخصص فضای مجازی هستند. تئوریها، مدلها و تحولات آن را به خوبی بررسی میکنند و ایدههایی برای بهبود نظام سیاستگذاری در کشور دارند، اما آیا قادرند آن ایدهها را به عمل تبدیل کنند؟ غالبا جواب منفی است. از طرف دیگر افرادی را میتوان شناسایی کرد که در لابیگری و دستورکارسازی! در کشور متخصص هستند. برایشان مهم نیست مساله چیست؟ آنها استاد جریان سازی در نظام سیاستگذاری کشور هستند.
مسالهای که در نظام سیاستگذاری کشور با آن روبرو هستیم این است که آیا فردی که میخواهد به صورت کارآمد در این نظام نقش آفرینی کند، صرفا باید در یک حوزه تخصصی مشغول به فعالیت باشد تا دیگران از نظراتش استفاده کنند یا اینکه فرد با تمرکز بر فنون و روشهای تحلیل خط مشی، خود را در قامت یک تحلیلگر خبره به سیستم سیاستگذاری کشور بشناساند و سپس درپی متخصصین هر حوزه باشد؟
بررسی این موضوع را با قسمت آسانش شروع میکنیم. پیشفرض افرادی که به صورت تخصصی به یک حوزه مطالعاتی میپردازند این است که برای اثرگذاری باید بتوانند با تسلط بر زوایای مختلف آن حوزه، ایدهها و نقطه نظراتی ارائه دهند که ماحصل آن ایجاد تحول در حوزه تخصصیشان باشد. به عبارت دیگر این رویکرد به صورت عقلایی میپندارد با تخصص، اثربخشی حاصل میشود. اگر تئوری داشته باشیم، میتوانیم تغییر ایجاد کنیم.
در مقابل افرادی هستند که در سیستم سیاستگذاری کشور برایشان فرقی نمیکند مساله کشور چیست. آنان همواره سردمداران بخش هایی از حکومت محسوب می شوند. چرا که توانمند در ساخت جریانات سیاسی کشور هستند. به خوبی بازیگران هر حوزه را میشناسند و با نقاط قوت و ضعف هریک از بازیگران آشنایی داشته و رگ خواب آنان را در دست دارند.
حال سوال پیش می آید که ما به عنوان پژوهشگران تحلیل خط مشی کدامیک را باید انتخاب کنیم؟ رویکرد تخصصی یا رویکرد عملگرا؟ یا رویکرد دیگری که نامش را رویکرد حرفه ای می گذاریم. همانطور که از متن برمی آید هر دو رویکرد (عقلانیت علمی و عقلانیت سیاسی) دارای قوتها و ضعفهای بسیاری هستند. رویکرد حرفه ای به نوعی جمع بین این دو رویکرد است. تحلیل گر نباید خالی از تئوری و دانش در یک حوزه-مساله خاص باشد. به همین صورت نباید با فنون جریان سازی و لابی گری یا میانجیگری و شناسایی بازیگر و مدلسازی آنان نیز ناآشنا باشد. تحلیل گر خط مشی میتواند نقشهای بسیاری داشته باشد. در نقش یک مشاور راهبردی برای غلبه بر رقبا یا یک فرد خبره در تعاملات بین سازمانی و آشنا به قواعد بازی هریک از بازیگران و شیوه همراه کردن آنان. سوالی که پیش می آید این است که چگونه میتوان یک تحلیلگر خط مشی حرفهای بود؟ برای پاسخ به این سوال و به عبارت دیگر برای حرفه ای شدن باید اینگونه بود:
- آغاز از یک حوزه-مساله: اساسی ترین موضوعی که یک فرد حرفه ای در تحلیل خط مشی را از افراد عملگرا در دنیای سیاست جدا میسازد، بینش نسبت به مسائل به صورت علمی و نظاممند است. اگر بخواهیم یک سیر رشد برای تحلیلگر درنظر بگیریم ابتدا باید فرد دارای یک تخصص باشد. این تخصص به معنای مساله محور بودن و احاطه علمی به یک موضوع خاص است. فرد باید مشرف بر نظریات و لایه های تحلیل علمی یک حوزه-مساله باشد. علاوه بر اشراف، گام بعد این است که خودش یک نظریه مختار در آن حوزه داشته باشد. سپس باید به دنبال کسب مهارتهای تحلیلی باشد.
- توانمندسازی در ابزار: تحلیلگر خط مشی در این مرحله کم کم خود را از گروه متخصصان علمی! جدا می کند و سعی می کند با تحلیل های واقعی (به معنای رویارویی با جهان واقعی خط مشی نه صرفا گزارههای علمی یا مبتنی بر نظریه) از دنیای خط مشی، بازیگران، ارزشها و غایات و همچنین اثرسنجی هر بدیل پیشنهادی گامی فراتر از بررسی مدلهای نظری بردارد. تحلیلگر در این مرحله میخواهد با شناسایی زمینه خط مشی در هر حوزه، امکان سنجی مناسبی از پیاده سازی و اثرسنجی آن خط مشی در کشور داشته باشد. این موضوع نقطه تمایز و قوت رویکرد حرفه ای در مقابل دو رویکرد دیگر است. تحلیلگر ممکن است به قدری در این حوزه تبحر پیدا کند که دیگر یک حوزه خاص را رها کرده و صرفا خود را تحلیلگر فراحوزه ای بداند.
- جریان سازی: آنچه عملگرایان در آن شهرت دارند. قدرت شناسایی و اثرگذاری در بازیگران کلیدی را شاید بتوان گفت آخرین مرحله از فرآیند حرفه ای شدن است. اگر نتوان از تحلیل های مراحل قبلی در مرحله سوم استفاده کرد، آن مراحل ابتر میماند. بنابراین تحلیلگر باید در جهان واقعی خط مشی به دنبال اثرگذاری و جریان سازی باشد.
نتیجه گیری
در آینده مطلوب، باید طبقه ای جدید در جهان خط مشی گذاری در ایران متولد گردد. طبقه تحلیل گران حرفهای خط مشی که نه صرفا کارشناس هستند و نه صرفا سیاسی! کارشناسان سیاسی اند. در یک حوزه-مساله در حد کفایت اطلاع دارند و با توانمندی که در استفاده از ابزارهای مختلف خط مشی دارند، میتوانند جریان سازی کنند. نقش آفرینان جهان نظری، عالمانند و نقش آفرینان جهان سیاسی، سیاستمداران؛ اما نقش آفرینان جهان خط مشی و البته حکمرانان عالمان و سیاستمداران، تحلیل گران خط مشی خواهند بود.